خاطرات خارج از درمانگاه

ساخت وبلاگ

  دیشب ساعت ۱۰ به بعد، وقتی رفته بودم بخوابم که دختر سرایدارمون اومد دم در خونه که واسش سرم بزنم که گفتم نمیتونم و از فارغ التحصیلی تا حالا کلا ۵ تا سرم هم نزدم و آمپولش رو عضلانی براش تزریق کردم. امروز هم تازه از سر کار رسیده بودم خونه و داشتم ناهار میخوردم که خانم همسایه اومد براش نسخه بنویسم. ساعت چند بود؟ ۳و نیم! بعدم که نسخه رو گرفت، اومد براش بزنم.

   خلاصه اگر شما هم توی دست و بالتون آمپول زن دارین، یهو سر ظهر و آخر شب پا نشید برین دم خونه اش. مثلا قبلش پیام بدین. شاید اونم مث تیستو صبح ها ۷ نشده از خونه می زنه بیرون و تا بعد از ساعت ۳ برنمیگرده و کلا با یه لیوان کافی میکس و چند فنجون چایی بدون قند سر پا بوده و واقعا غذا لازم باشه و از اون ور کولر خونه اش خراب بوده و گرما زده شده و سر درد و تهوع داشته و واقعا خواب لازم بوده.

و درسته که حالا تیستو نمی میره یه آمپول بزنه، ولی بقرآن تا حالا کسی از بدن درد هم نمرده.

در ستایش زندگی...
ما را در سایت در ستایش زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foaktreeb بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 5 تير 1402 ساعت: 19:13